شرط‌بندي چه بلايي بر سر ما مي اورد

۵۰ بازديد

روياي پولدار شدن در شرط بندي

جوان نجار كه رؤياي خريد بنز در سر داشت با دوستش شرط بست كه در مدت ? ماه، آنقدر سرقت مي‌كند كه بتواند خودروي مورد علاقه‌اش را بخرد اما خيلي زود شرط را باخت و به دام پليس افتاد. ساعت ??سي‌ام مرداد‌ ماه مردي هراسان نزد مأموران گشت موتور سوار كلانتري قلهك رفت و عنوان كرد كه در دام ? سارق گرفتار شده است. وي گفت: زماني‌كه مي‌خواستم سوار ماشينم شوم ناگهان ?جوان كه سوار بر موتور بودند به سمت من هجوم آوردند و با تهديد قمه و در يك چشم به‌هم زدن گردنبندم راا  قاپيدند و فرار كردند.

مرد شاكي مشخصات سارقان را در اختيار مأموران قرار داد و در چنين شرايطي پليس به جست و جو در خيابان‌هاي آن اطراف پرداخت تا اينكه ? سارق موتورسوار را شناسايي كرد. آنها به محض ديدن گشت پليس، خيابان يكطرفه را خلاف جهت رفتند و با حركات مارپيچ سعي داشتند هر‌طور شده فرار كنند اما ناگهان خودرويي وارد خيابان شد و با موتورسوار تصادف كرد. همين باعث شد تا موتور توقف كند. هرچند ?سارق باز هم قصد فرار داشتند اما يكي از مأموران با لگد به موتور زد. موتورسوار زمين خورد اما ترك‌نشين موفق به فرار شد. مأموران راكب موتور را دستگير كردند و او ديروز براي انجام تحقيقات به شعبه پنجم دادسراي ويژه سرقت منتقل شد. اين جوان ??ساله وقتي پيش روي بازپرس علي‌وسيله ايردموسي قرار گرفت اظهار پشيماني كرد و گفت بهه خاطر شرط‌بندي و آموزش پوكر با دوستانش دست به سرقت مي‌زده است. گفت‌وگو با او را در ادامه مي‌خوانيد.

  • چه شد كه در اين سن كم سر از دنياي سارقان درآوردي؟

راستش را بخواهيد من اينكاره نيستم. يعني خلافكار حرفه‌اي نيستم. شوخي شوخي وارد اين بازي شدم. هميشه ‌رؤيا پردازي مي‌كنم و دلم مي‌خواست روزي يك خودروي بنز براي خودم بخرم و پيش همه فخرفروشي كنم. توقعم بالاست و هميشه در روياهايم مي‌بينم كه مرد پولداري شده‌ام كه همه به من احترام مي‌گذارند. فكر مي‌‌كردم اين روزها پول همه‌‌چيز مي‌آورد، هم خوشبختي، هم احترام و خيلي چيزهاي ديگر كه من هميشه حسرتش را كشيده‌ام. ماجراي سارق شدنم هم برمي‌گردد به همان بلندپروازي‌هايم. اما مسئله تنها اين نيست.

چند روز پيش وقتي با دوستانم دور هم نشسته بوديم، مهدي همدستم كه ترك‌نشين موتور بود و توانست از دست مأموران فرار كند، به من پيشنهاد سرقت داد. خواست با موتورم او را همراهي كنم. قرار بود او سرقت كند و من نقش راننده را داشته باشم. نمي‌خواستم قبول كنم اما يكجورايي ماجرا شرط‌بندي شد و من به‌خاطر اينكه خودي نشان بدهم قبول كردم.

  • شرط‌بندي شما بر سر چه بود؟

وقتي مهدي پيشنهاد سرقت داد، دوست ديگرم صادق پوزخندي زد و گفت شما در همان نخستين سرقت گير مي‌افتيد. من اما به‌خودم مطمئن بودم و براي اينكه خودي نشان بدهم گفتم نه من هرگز لو نمي‌روم چون نه خلافكار حرفه‌اي بودم نه قيافه تابلويي داشتم كه كسي بخواهد به من شك كند. براي همين با دوستم شرط بستم كه مي‌توانم از پسش بربيايم. صادق دوستم اما مي‌گفت به دهمين سرقت نرسيده گير مي‌افتي، همين شد كه مرا قلقلك داد تا با او شرط‌بندي كنم. او مي‌گفت به دهمين سرقتت نرسيده گير مي‌افتي اما من مي‌گفتم، در مدت ?‌ماه مي‌توانم به سرقت‌هايم ادامه بدهم تا در آخر يك خودروي بنز بخرم.اما خب شرط بندي را در كازينو آنلاين را باختم.

  • اين چندمين سرقت‌تان بود كه گير افتاديد؟ متأسفانه اين پنجمين سرقت بود و حرف صادق درست در آمد.
  • برسر چه شرط‌بندي كرده بوديد؟ يكجورايي كل كل دوستانه و رو كم كني بود. شرط‌مان معنوي بود نه مادي!
  • طي چه مدت، ? سرقت انجام داديد؟ يك هفته.
  • چقدر پول گيرتان آمد؟ در اين مدت ?ميليون تومان كه تقسيم كرديم.
  • سابقه داري؟ يك بار چند سال پيش به جرم سرقت دستگير شدم و ?سال زندان بودم اما بعد از آزادي ديگر توبه كردم و با خود گفتم هرگز سمت خلاف نمي‌روم اما اين شرط‌بندي و كل كل دوستانه كار دستم داد.
  • شغلت چيست؟ نجارم. درآمدم خيلي بالا نيست اما از بيكاري بهتر بود. اما پشيمانم، چون بايد به زندان بروم و نگران خانواده‌ام و پسرم كه تازه ?ماه است به دنيا آمده هستم.‌ اي كاش آن شب هرگز به مهماني دوستانه نمي‌رفتم كه اينچنين خودم را بدبخت كنم.

ش